زبان چطور درک ما را از واقعیت تغییر میدهد؟
آیا زبان قادر به تغییر درک انسان است؟ زبان چطور درک ما را از واقعیت تغییر میدهد؟ تاثیر یادگیری زبان انگلیسی یا سایر زبانهای خارجی در میزان و عمق درک ما از پیرامون زندگی چه مقدار است؟
اینها سؤالاتیاند که سالهاست ذهن زبان شناسان را درگیر کردهاند. در این مطلب به پژوهشها و شواهدی پرداختهایم که به تایید این موضوع میپردازد.
تاثیر یادگیری زبان
تحقیقات نشان میدهند تفاوتهای ظریف و کوچک در زبانها میتواند نوع جهان بینی و تجربه ما از جهان پیرامونمان را تغییر بدهد. سؤال اصلی اینجاست که آیا صحبت کردن به زبانهای مختلف درک ما از واقعیت را تغییر میدهند و آیا زبان، افکار ما را شکل میدهد و نوع تفکر را تغییر میدهد؟ پاسخ به این سؤالات بر اساس شواهد بدست آمده ممکن است مثبت باشد.
ایده اینکه کلمات، گرامر و استعارهها و کنایات در زبانهای مختلف منجر به دریافتهای متفاوت از تجارب ما از جهان پیرامون میشود همواره در مباحث زبانشناسی پرطرفدار بوده است.
اما چطور این اتفاق میافتد. پژوهشگران معتقدند فاکتورهایی مثل فرهنگ، سنتها و عاداتی که از فضای پیرامونمان کسب میکنیم باعث شکل دهی به نوع گفتمان ما، حرفهایی که میزنیم و تغییر نوع تفکر ما و حتی چیزهایی که به یاد میآوریم میشود.
نمونههایی از تاثیر یادگیری زبان
برای مثال در روسیه کلمات مختلفی برای معرفی انواع رنگ آبی وجود دارد. سؤال اینجاست که آیا وجود کلمات مختلف مثلا برای آبی کمرنگ و پر رنگ باعث میشود تا یک روس به این دو به عنوان دو رنگ متفاوت فکر کند؟ احتمالش وجود دارد.
پژوهشگران معتقدند این موضوع میتواند مثل دو کلمه متفاوت قرمز و صورتی در زبانهای دیگر باشد که دو واژه متفاوتند و به دو رنگ متفاوت اشاره دارند با اینکه در واقع صورتی صرفا رنگی روشنتر نسبت به قرمز است.
عکس این موضوع در خصوص رنگها در زبان دانی اهالی گینه نو مشاهده میشود که رنگها را در طیفی از تیره- شامل آبی و سبز- و روشن- شامل زرد و قرمز- طبقه بندی میکنند.
برخی از مطالعات در زمینه تاثیر یادگیری زبان نشان میدهد که افراد اگر نام مشخصی برای یک رنگ وجود نداشته باشد آن را نمیتوانند ببینند و برخی از تحقیقات هم نشان میدهند که زبان دانی به اهالی گینه نو کمک میکند تا تفاوت بین زرد و قرمز را با توجه به اینکه یک واژه برای آن دارند بهتر متوجه شوند.
در زبان دیگری که گوگوییمیتیر نام دارد و در مناطقی از استرالیا صحبت میشود واژههایی که به جهتها اشاره دارند مثل چپ و راست وجود ندارند.
سخنگویان به این زبان به جای این کلمات از جهتهای جغرافیایی مثل شمال، جنوب، شرق و غرب استفاده میکنند. به همین دلیل اگر در این مناطق از شخصی بپرسید که چیزی در کجا قرار دارد ممکن است به شما بگویند که آن چیز در جنوب غربی مثلا میز گذاشته شده است.
شاخصهای موثر در یادگیری زبان
پژوهشهای بسیاری نیز نشان دادهاند افرادی که در زبانشان نشانگرهای جنسیتی وجود دارد ممکن است موارد فاقد جنسیت مثل میز یا صندلی را نیز براساس جنسیت آنها دسته بندی کنند، برخلاف زبانهای دیگر که معمولا این اشیا بر اساس شکل و اندازه دسته بندی میشوند.
در برخی موارد نیز تفاوتهای فرهنگی باعث میشوند تا افکار ما تحت تاثیر قرار بگیرند. برای مثال برای یک انگلیسی زبان مفهوم زمان یعنی چیزی که شمرده میشود، ذخیره میشود و هدر میرود و حتی از دست میرود. اما این موضوع در فرهنگی که در آن فردا به عنوان روزی که بر میگردد(امروزی تکراری) دیده میشود به طور کلی مفهومی جدیدتر پیدا میکند.
شکلی که حرف میزنیم و ارتباط برقرار میکنیم نیز به فرهنگ ما نیز ارتباط دارد. برای مثال، یک انگلیسی زبان سریعتر از یک چینی به قسمت اصلی بحث میرسد و مقدمه چینی را کنار میگذارد.
در انگلیسی ابتدا گفته میشود که میخواهم برای شما به خانهام بیایی و پس از آن دلیل اینکه چرا باید این کار را انجام بدهید گفته میشود. اما در چینی اینگونه نیست و ابتدا شخص دلیلش را بیان میکند و سپس درخواستش را اعلام میدارد.
کارکرد مغز افراد دو زبانه
پژوهشهای بسیاری نشان میدهند که یادگیری یک زبان جدید میتواند شکل بهره گیری از اطلاعات در مغز را تغییر بدهد، و به همین دلیل شخص دو زبانه قادر خواهد بود در خصوص یک موضوع خاص دیدگاههای بیشتری داشته باشد.
در واقع مطالعات نشان میدهد که این افراد در محیطهای کاری و سایر قسمتها منعطفتر از سایر افرادند. همچنین پژوهشها نشان میدهند که یادگیری یک زبان جدید در دوران نوجوانی احتمال نزدیک شدن به فرهنگ آن زبان و حتی تعلق دانستن فرد به آن فرهنگ را افزایش میدهد.
پیشنهاد تجربه متفاوت از آموزش زبان
با دیدن این نمونه تدریس نوع متفاوتی از زبان انگلیسی مبتدی تا پیشرفته را تجربه میکنید:: آموزش زبان انگلیسی