والدین و کودکان

به تفاوت های فردی کودکان در آموزش توجه کنیم

آموزش و تحصیل دانش‌آموزان سازوکاری درهم‌ تنیده از نقش‌های دانش‌آموز، والدین و مربیان دارد. با نادیده گرفتن اهمیت هر کدام از اضلاع این اتحاد مهم، اثربخشی سایر بخش‌ها با تغییراتی روبرو خواهد شد.

تغییرات جدید شیوه‌های آموزشی در همه جای دنیا و تنوع در ذائقه‌ی عنصر یادگیرنده‌ی این اتحاد، یعنی دانش‌آموزان، ضرورت بازبینی نقش هر کدام از بخش‌ها و تلاش برای بهینه کردن شیوه‌های اجرای این نقش را ایجاب می‌کند.

عامل مهمی که در پرداختن به نقش اولیا باید به آن توجه داشت، زمینه‌ای بودن و متصل کننده بودن آنها در فرایند آموزشی است. فراهم سازی شرایط اولیه و امکانات تحصیلی کودکان از بخش زمینه‌ای نقش والدین و قرار گرفتن آنها در جایگاه حلقه‌ی اتصال خانه و مدرسه از بخش متصل کننده‌ی نقش والدین نشئت می‌گیرد.

اساسا تفاوتهای فردی هر دانش‌آموز عاملی برای تفاوت در شیوه‌ی یادگیری او با همتایانش می‌شود. اینکه برای یک دانش‌آموز شیوه‌های تصویری و تصویرسازی روش سودمندتری از کسی است که با شنیدن فعال یاد می‌گیرد، دقیقا بر مبنای تفاوت قوه‌ی ادراکی آنهاست.

در بررسی نحوه‌ی بهینه سازی هدایتگری والدین با در نظر گرفتن اهمیت بسیار تأثیرگذار نقش آنها، باید به دو عامل شیوه‌ی یادگیری دانش‌آموز و استعدادهای فردی او نگاه ویژه‌ای داشته باشیم.

برای داشتن درک درست از تفاوت‌های شیوه‌های یادگیری دانش‌آموزان باید دامنه‌ی تحلیل و بررسی را تا درک درست از تفاوت‌های فردی دانش‌آموزان دنبال کنیم. اینجاست که علت تفاوت در شیوه‌های یادگیری به دست می‌آید.

اساسا تفاوتهای فردی هر دانش‌آموز عاملی برای تفاوت در شیوه‌ی یادگیری او با همتایانش می‌شود. اینکه برای یک دانش‌آموز شیوه‌های تصویری و تصویرسازی روش سودمندتری از کسی است که با شنیدن فعال یاد می‌گیرد، دقیقا بر مبنای تفاوت قوه‌ی ادراکی آنهاست.

در اینجا هیچ معیاری برای برتری در شیوه‌های یادگیری وجود ندارد، بلکه هدف، فقط شناسایی نوع خاص یادگیری کودک است تا با دستیابی به این شناخت، راهکارهای ثانویه‌ی متناسب با همان شیوه اتخاذ شود. مجموعه‌ای از عادتهای فردی کودک را برای شناخت شیوه‌ی یادگیری و ارتباط او با جهان اطراف در نظر بگیرید. نوع تعامل او با پدیده‌های اطراف به سادگی از کارهای روزمره‌ی او قابل تشخیص است.

تمرکز بر استعدادهای کودکان بخش دیگری از تأثیرگذاری والدین در راستای هدایت هوشمندانه‌ی آموزشی است. در واقع والدین دانش‌آموز باید در ابتدا استعدادهای ذاتی کودک خود را بشناسند و برای بهبود و ارتقای آن چند استراتژی فعال داشته باشند و در کنار آن با شناخت نقاط ضعف احتمالی، برنامه‌های آموزشی لازم برای ارتقای حداکثری در آن نقاط ضعف نیز دنبال شود.

این دیدگاه دوگانه نسبت به نقاط قوت و ضعف کودکان امری بسیار ساده و بدیهی و در عین حال فراموش‌ شده در میان والدین است. گاهی، تمایل قلبی والدین به پیشرفت مداوم کودکان باعث می‌شود در همه‌ی زمینه‌ها برنامه‌های گسترده‌ای برای بهبود و ارتقای کودکان تدارک ببینند.

ایــن تلاش همه‌ جانبه وقتی با توانمندی‌های کودک در تناسب نباشد نتیجه‌ای جز خسـتگی و دلزدگی از برنامه‌های آموزشی ندارد. در حالی که با یک تحلیل ساده‌ی اثربخش می‌توانیم بخش‌های مهمتر را از بخش‌های ثانویه متمایز کنیم و با بهره‌گیری از استراتژی‌های آموزشی چندمرحله‌ای، در گستره‌ی زمانی طولانی‌تری پیشرفت کودکان را تحقق بخشیم؛ امری که موفقیت مداوم را نیز در ذهن آنها تثبیت خواهد کرد.

مترجم: حسام زینی

منبع: شماره ۳۵۲ مجله آزمون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *